دیکشنری
unfaling
ʌnfe͡ilɪŋ
فارسی
1
عمومی
::
با وفا، كمنیامدنی، تمامنشدنی، پایدار
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
UNEXPECTED LOSS
UNEXPECTED QUARTERLY EARNINGS
UNEXPECTED RATE OF INFLATION
UNEXPECTED TRANSFER OF WEALTH
UNEXPECTEDLY
UNEXPENDED APPROPRIATION
UNEXPIRED COST
UNEXPLAINED
UNEXPRESSIVE
UNFADABLE
UNFAILING
UNFAIR
UNFAIR COMPETITION
UNFAITH
UNFAITHFUL
UNFALING
UNFAMILIAR
UNFAMILIAR TERRITORY
UNFAMILIARITY
UNFASHIONABLE
UNFASTEN
UNFATHERED
UNFATHOMABLE
UNFAVORABLE
UNFAVORABLE EVENTS
UNFAVORABLE VARIANCE
UNFAVOURABLE
UNFAZED
UNFEELING
UNFEIGNED
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید