utmost

ʌtmost


فارسی

1 عمومی:: بیشترین‌، دورترین‌، منتهای‌ كوشش‌، حداكثر

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: adj. greatest: We must use the utmost care with it. noun limit: We worked them to the utmost.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code