داستان آبیدیک

پات

pât


english

1 general:: stalemate

transnet.ir

2 Law:: n (= پاد and پاس ) watch; guard; protector (a prefix in certain Persian words, eg پادشاه (meaning the Guardian of the land, and پاذوسبان (= پاتكوسبان and پاتكوستپان meaning a viceroy of one of the four provinces (= كوست and كستك ) during the Sassanids. بان being a suffix in Pahlavi that referred to locality

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code