داستان آبیدیک

عابد


english

1 general:: devout

transnet.ir

2 novel and story:: Monk

عابد و راهزنان سومی گفت:"این مرد در لباس افراد نیکوکار است، اما عابد نیست. آنها چیزهای زیادی گفتند تا شک در دل عابد افتاد، گفت:"شاید فروشنده‌ی گوسفند جادوگر بوده و چشم‌بندی کرده و سگ را جای گوسفند به من فروخته!" عابد دلش سوخت، گربه را دور کرد و موش را در برگی پیچید تا به خانه ببرد، با خود فکر کرد خانواده‌اش از دیدن موش ناراحت می‌شوند. عابد گفت:"شاید آفتاب را می‌خواهی."

واژگان شبکه مترجمین ایران


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code