دیکشنری
داستان آبیدیک
Inbound
ɪnba͡ʊnd
فارسی
1
عمومی
::
محصور در حدود معینی، داخل مرز، به درون، وارد شونده
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INAUGURATORY
INAUSPICIOUS
INAUSPICIOUSLY
INAUSPICIOUSNESS
INAUTHENTIC
INAUTHENTIC LEADERSHIP
INAUTHORITATIVE
INBEARING
INBEING
INBOARD
INBOARD BEARING
INBOARD ENGINED BOAT
INBOARDENGINE
INBOND
INBORN
INBOUND
INBOUND MARKETING
INBOUND SALES
INBOUND TOURISM
INBREAK
INBREATHE
INBRED
INBRED LINE
INBREED
INBREEDING
INBURNT
INBURST
INCA EMPIRE
INCAGE
INCALCULABILITY
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید