دیکشنری
داستان آبیدیک
Incinerate
ɪnsɪnəɹe͡it
فارسی
1
عمومی
::
با اتش سوختن، سوزاندن، خاكستر كردن
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INCIDENT COMMANDER
INCIDENT IMPACT FACTOR
INCIDENT MANAGEMENT
INCIDENT MEDIUM
INCIDENT RAY
INCIDENT WAVE
INCIDENTAL
INCIDENTAL COSTS
INCIDENTAL IMAGES
INCIDENTAL MOOD BIAS
INCIDENTAL MUSIC
INCIDENTAL TRANSACTIONS
INCIDENTALLY
INCIDENTALS
INCILNABLE TO DO SOM
INCINERATE
INCINERATION
INCINERATOR
INCIPIENCE
INCIPIENCE OR ENCY
INCIPIENT
INCIPIENT STAGES
INCIPIENTLY
INCIPINCY
INCIPIT
INCIRCUMSPECT
INCIRCUMSPECTION
INCISAL
INCISAL PREPARATION
INCISE
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید