دیکشنری
Instar
ɪnstɑɹ
فارسی
1
عمومی
::
(جش) حشره پروانه یا بندپایی در مراحل مختلف رشد
شبکه مترجمین ایران
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INSTANT WORLD
INSTANTANEITY
INSTANTANEOUS
INSTANTANEOUS ACCESS
INSTANTANEOUS CONDENSATION COEFFICIENT
INSTANTANEOUS PHOTOG
INSTANTANEOUS POWER
INSTANTANEOUS UNIT HYDROGRAPH
INSTANTANEOUS UNIT HYDROGRAPH (IUH)
INSTANTANEOUS VALUES
INSTANTANEOUSLY
INSTANTANEOUSNESS
INSTANTER
INSTANTIATE
INSTANTLY
INSTAR
INSTARRED WITH GEMS
INSTATE
INSTATU QUO
INSTAURATION
INSTAURATOR
INSTEAD
INSTEAD OF
INSTEP
INSTIGATE
INSTIGATE TO
INSTIGATION
INSTIGATOR
INSTIL
INSTILL
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید