دیکشنری
داستان آبیدیک
Isomer
a͡isəməɹ
فارسی
1
عمومی
::
(isomerous)(ش)جسمی كه تركیبانبا تركیب جسم دیگر
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
ISOHEYT
ISOHYETAL MAP
ISOLATE
ISOLATE FROM
ISOLATED
ISOLATED SPEECH DELAY
ISOLATING LANGUAGE
ISOLATION
ISOLATION OF AFFECT
ISOLATION PRECAUTIONS
ISOLATIONISM
ISOLATIONIST
ISOLATOR
ISOMAGNETIC
ISOMAGNETIC MAP
ISOMER
ISOMERIC
ISOMERISM
ISOMEROUS
ISOMETRIC
ISOMETROPIA
ISOMETRY
ISOMORPH
ISOMORPHIC
ISOMORPHISM
ISOMORPHOUS
ISONEPH
ISONOMY
ISOPERIMETRICAL
ISOPERIMETRY
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید