دیکشنری
Masticate
mæstɪke͡it
فارسی
1
عمومی
::
جویدن، خمیر كردن، چاوش كردن، بزاقی كردن، نرم كردن
شبکه مترجمین ایران
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
MASTERLY
MASTERMIND
MASTERPIECE
MASTERS AND MISSES
MASTERSHIP
MASTERSTROKE
MASTERWORK
MASTERWORT
MASTERY
MASTERY GOALS
MASTHEAD
MASTIC
MASTIC SHRUB
MASTIC TREE
MASTICABLE
MASTICATE
MASTICATION
MASTICATORY
MASTIFF
MASTIGOPHORA
MASTIGOPHORAN
MASTITIS
MASTODITIS
MASTODON
MASTODYNIA
MASTOID
MASTOID AIR CELLS
MASTOID FONTANELL
MASTOID PART
MASTOID PROCESS
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید