دیکشنری
داستان آبیدیک
Preen
pɹin
فارسی
1
عمومی
::
بامنقار وزبان خود را، سنجاق سینه، خودرا اراستن
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
PREDOMINANTLY
PREDOMINATE
PREDOMINATION
PREECLAMPSIA
PREELECTION
PREELECTION PROMISES
PREEMIMENCE
PREEMINENT
PREEMPT
PREEMPTION
PREEMPTIVE
PREEMPTIVE PRICING
PREEMPTIVE RIGHT
PREEMPTIVE WAR
PREEMPTOR
PREEN
PREEN GLAND
PREENER
PREENGAGEMENT
PREENING
PREEQUISITE
PREEXILIAN
PREEXILIC
PREEXIST
PREEXISTENCE
PREEXISTENT
PREEXISTING DEPOSIT
PREFAB
PREFABRICATE
PREFABRICATED
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید