دیکشنری
داستان آبیدیک
Unclothe
ʌnkloð
فارسی
1
عمومی
::
عریان كردن، لخت شدن، جامه از تن بدر اوردن
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
UNCINUS
UNCIRCULATED CIRCULATED
UNCIRCUMCISED
UNCIRCUMCISION
UNCIRCUMCIZED
UNCIVIL
UNCIVILIZED
UNCLASP
UNCLASSIFIED
UNCLE
UNCLE SAM
UNCLEAN
UNCLENCH
UNCLINCH
UNCLOAK
UNCLOTHE
UNCO
UNCODITIONED
UNCOLLECTIBLE ACCOUNT EXPENSE
UNCOLLECTIBLE ACCOUNTS ALLOWANCE
UNCOMFORTABLE
UNCOMMITTED
UNCOMMON
UNCOMMUNICATIVE
UNCOMPLIMENTARY
UNCOMPRESSED
UNCOMPROMISING
UNCOMPUTABLE
UNCONCERN
UNCONCERNED
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید