داستان آبیدیک

admonish

ədmɑnɪʃ


فارسی

1 عمومی:: وعظ‌، اگاه‌ كردن‌، متنبه‌ كردن‌، نصیحت‌ كردن‌، پند دادن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb to reprove gently but earnestly: She had to admonish him because of being tardy.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code