داستان آبیدیک

allay


فارسی

1 عمومی:: آرام کردن، قوت قلب دادن، تسلی دادن، آرامش دادن

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: ارام‌ كردن‌، از شدت‌ چیزی‌ كاستن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb to calm or pacify, set to rest: We quickly need to allay their fears. verb to reduce the intensity, relieve: He needs help to allay his back pain.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code