1 عمومی:: متناوب كردن، متناوب بودن، یك درمیان امدن، بنوبت انجام دادن، متناوب، (هن) متبادل، عوض و بدل، یك درمیان
شبکه مترجمین ایران
1 general:: verb to do or execute by turns: Both of you must alternate driving. adj. substitute: He was an alternate delegate.
Simple Definitions