داستان آبیدیک

appertain

æpəɹte͡in


فارسی

1 عمومی:: مربوط‌ بودن‌، اختصاص‌ داشتن‌، متعلق‌ بودن‌، وابسته‌ بودن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: appertain to sth formal to be connected to or belong to • She enjoyed the privileges appertaining to the office of chairman.

Cambridge-Phrasal Verbs


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code