دیکشنری
داستان آبیدیک
assimilatc
əsɪmɪle͡itk
فارسی
1
عمومی
::
هم جنس كردن، مقایسه نمودن، دربدن، یكسان كردن
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
ASSIDUOUSLY
ASSIGN
ASSIGN TO
ASSIGNABILITY
ASSIGNABLE
ASSIGNABLE CAUSE OF VARIATION
ASSIGNATION
ASSIGNEE
ASSIGNEES IN BANKRUP
ASSIGNER
ASSIGNMENT
ASSIGNMENT ALGORITHM
ASSIGNMENT STATEMENT
ASSIGNOR
ASSIMILABLE
ASSIMILATC
ASSIMILATE
ASSIMILATE INTO
ASSIMILATE WITH
ASSIMILATES
ASSIMILATION
ASSIMILATIVE
ASSIMILATOR
ASSIMILATORY
ASSINGMENT
ASSION
ASSISSTANT PROFESSOR
ASSIST
ASSIST AT
ASSIST IN
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید