دیکشنری
داستان آبیدیک
basting
be͡istɪŋ
فارسی
1
عمومی
::
نخكوك، چرب (كردن) گوشت، تنبیه باشلاق، كوك
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
BASSO RELIEF
BASSOON
BASSWOOD
BAST
BASTARD
BASTARD RHUBARB
BASTARDIZATION
BASTARDIZE
BASTARDLY
BASTARDY
BASTARND SAFFORN
BASTE
BASTILLE
BASTINADE
BASTINADO
BASTING
BASTINGS
BASTION
BAT
BAT ALLOWANCE
BAT AN EYE
BAT AROUND
BAT MONEY
BAT ONE THOUSAND
BAT THE BREEZE
BATCH
BATCH FILES
BATCH LAYER
BATCH MODE
BATCH OPERATION
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید