داستان آبیدیک

binding


فارسی

1 عمومی:: انقیاد، صاحفی‌، اجباری‌، ته دوزی، الزام‌ اور، شیرازه‌، تجلید، حتیالاجرا، جلد

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: الزام آور، لازم الاجرا

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: بایند کردن

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be | become ADV. absolutely | legally, morally PREP. on/upon The decisions of the European Court are binding on the United Kingdom.

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code