داستان آبیدیک

birthmark

bɜɹθmɑɹk


فارسی

1 عمومی:: خال مادرزاد، خال‌ مادر زادی‌، علامت‌ ماه‌ گرفتگی‌ بر بدن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. large, small | disfiguring, unsightly | faint | purple, red VERB + BIRTHMARK have BIRTHMARK + VERB fade

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code