دیکشنری
داستان آبیدیک
brindled
bɹɪndəld
فارسی
1
عمومی
::
خال دار، (brindle=) خط دار، راهراه
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
BRILLIANTINE
BRILLIANTLY
BRIM
BRIM FULL
BRIM OVER
BRIM WITH
BRIME
BRIMFUL
BRIMMER
BRIMMING WITH
BRIMSTONE
BRIMSTONE BUTERFLY
BRIMSTONE MATCH
BRINDED
BRINDLE
BRINDLED
BRINE
BRINE EXTRACTION FIELD
BRINE PAN
BRINED MEAT
BRING
BRING A CHARGE AGAINST
BRING A DOG TO HEEL
BRING A HALT
BRING A VERDICT IN
BRING ABOUT
BRING ALL TOGETHER
BRING ALONG
BRING AN ACTION AGAINST
BRING AROUND
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید