داستان آبیدیک

bumper

bʌmpəɹ


فارسی

1 عمومی:: ضرب‌ خور، چیز خیلی‌بزرگ‌، سپراتومبیل‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. front | back, rear PHRASES bumper to bumper The cars crawled along bumper to bumper (= very close to each other).

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code