دیکشنری
داستان آبیدیک
busybody
bɪzibɑdi
فارسی
1
عمومی
::
پركاری، ادم فضول، اشتغال، فضول، نخود همهاش
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
BUSWAY
BUSY
BUSY AS A BEAVER
BUSY AS A CRANBERRY MERCHANT
BUSY AS A FISH PEDDLER IN LENT
BUSY AS A HIBERNATING BEAR
BUSY AS A ONE ARMED PAPERHANGER
BUSY AS GRAND CENTRAL STATION
BUSY AS POPCORN ON A SKILLET
BUSY AT
BUSY BODY
BUSY IN
BUSY SIGNAL
BUSY WITH
BUSY WORK
BUSYBODY
BUT
BUT END
BUT FOR
BUT FOR YOUR SAKE
BUT GOOD
BUTCHER
BUTCHERLY
BUTCHERY
BUTCHERY BUSINESS
BUTLER
BUTLER PANTRY
BUTLER'S PANTRY
BUTLERY
BUTT
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید