1 عمومی:: بجوش وخروش آمدن، مصرانه، غوغا، مصرانه تقاضا کردن، سروصدا راه انداختن، سروصدا، (clamour=) بانگ، غریو کشیدن، غریو كشیدن
شبکه مترجمین ایران
1 general:: verb insistent demand: She clamored for justice. noun commotion: At once there was a loud clamor.
Simple Definitions