دیکشنری
collission
kɑlɪʃən
فارسی
1
عمومی
::
بهم خوردگی، بهم خوردن، پیوند چند حرف بدون، تصادم
شبکه مترجمین ایران
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
COLLIERY
COLLIESHANGIE
COLLIGATE
COLLIGATION
COLLIMATE
COLLIMATOR
COLLINEAR
COLLINS
COLLISION
COLLISION PROCESS
COLLISION RATE
COLLISION RESISTANCE
COLLISION THEORY
COLLISIONAL OPERATOR
COLLISIONINDUCED DISSOCIATION TANDEM MASS SPECTROMETRY
COLLISSION
COLLOCATE
COLLOCATION
COLLOCATION POINT
COLLOCUTOR
COLLODION
COLLOGUE
COLLOID
COLLOIDAL DISPERSION GEL
COLLOIDAL SILICA
COLLOP
COLLOQUIAL
COLLOQUIALISM
COLLOQUIALLY
COLLOQUIST
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید