دیکشنری
داستان آبیدیک
comport
kɑmpɔɹt
فارسی
1
عمومی
::
جور بودن، تحمل كردن، حامل، دربرداشتن، سازش كردن
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
COMPLIMENTARY MOURNI
COMPLIN
COMPLINE
COMPLOT
COMPLY
COMPLY WITH
COMPONENT
COMPONENT AUDITOR
COMPONENT COOPERATION
COMPONENT ECOSYSTEM SERVICE MODELS
COMPONENT PARTS
COMPONENT PROTOTYPE
COMPONENT RESTORATION
COMPONENTIZE
COMPONENTS
COMPORT
COMPORT WITH
COMPORTMENT
COMPOS MENTIS
COMPOSANT SPATIAL OPTIQUE
COMPOSE
COMPOSED
COMPOSED OF
COMPOSED UNIT
COMPOSEDLY
COMPOSEDNESS
COMPOSER
COMPOSING
COMPOSING STICK
COMPOSITE
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید