دیکشنری
داستان آبیدیک
crisply
kɹɪspli
فارسی
1
عمومی
::
بطورپیچیده یاخشك یاترد
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
CRIPPLING
CRISFATE
CRISIS
CRISIS ACTION PLANNING
CRISIS MANAGEMENT
CRISIS STABILITY
CRISP
CRISP CONDITION
CRISP QUANTITIES
CRISP VALUE
CRISPATION
CRISPER DRAWER
CRISPINESS
CRISPING IRON
CRISPING PIN
CRISPLY
CRISPNESS
CRISPY
CRISSCROSS
CRISTA GALLI
CRISTATE
CRIT
CRITERIA
CRITERIA ACCEPTENCE
CRITERIA POLLUTANT
CRITERION
CRITERION REFERENCED
CRITERION VARIABLE
CRITIC
CRITICAL
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید