داستان آبیدیک

discernible

dɪsɜɹnəbəl


فارسی

1 عمومی:: قابل‌ تشخیص‌، مشاهده‌ كردنی‌، تشخیص‌ دادنی‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   adj. VERBS be | become ADV. clearly, easily, readily The difference between the two is readily discernible. | just | barely, scarcely Her face was barely discernible in the gloom.

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code