دیکشنری
داستان آبیدیک
disjoin
dɪsd͡ʒɔ͡in
فارسی
1
عمومی
::
منفصل، جدا، متلاشی، بیتكلیفی، وضع از هم گسیخته
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
DISINTEGRABLE
DISINTEGRATE
DISINTEGRATING
DISINTEGRATION
DISINTER
DISINTEREST
DISINTERESTED
DISINTERESTEDLY
DISINTERESTEDNESS
DISINTERMEDIATED LENDING
DISINTERMEDIATING
DISINTERMEDIATION
DISINTERMENT
DISINVESTMENT
DISJECT
DISJOIN
DISJOINTED
DISJOINTEDNESS
DISJUNCT
DISJUNCTION
DISJUNCTIVE
DISJUNCTIVE GRAPH
DISK
DISK CONTROLLER
DISK DEVICE
DISK DRIVE
DISK FILE
DISK FLOWER
DISK OPERATING SYSTEM
DISK PACK
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید