دیکشنری
داستان آبیدیک
empoison
ɛmpɔ͡izən
فارسی
1
عمومی
::
زهركش كرد، زهردادن )به(، فاسدكردن، مسموم كردن
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
EMPLOYEE INVOLVEMENT TEAM
EMPLOYEE LOCKERS
EMPLOYEE OWNER
EMPLOYEE QUALITY
EMPLOYEE STOCK OWNERSHIP PLAN
EMPLOYEE TO PATIENT REFERRALS
EMPLOYER
EMPLOYER BASED ORGANISATION
EMPLOYER COMPANY
EMPLOYERS INFORMATION REQUIREMENTS
EMPLOYMENT
EMPLOYMENT AGENCY
EMPLOYMENT COST INDEX
EMPLOYMENT DEVELOPMENT OFFICE
EMPLOYMENT NATIONAL TRAINING ORGANIZATION
EMPOISON
EMPORETIC
EMPORETIC PAPER
EMPORIO ARMANI
EMPORIUM
EMPOSION
EMPOVERISH
EMPOWER
EMPOWER TO
EMPOWERED CLARITY
EMPOWERMENT
EMPRESS
EMPRESSEMENT
EMPRICAL SELF
EMPRISE
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید