دیکشنری
داستان آبیدیک
encumbrance
enkʌmbɹəns
فارسی
1
عمومی
::
گرو، مانع، بار، اسباب زحمت، قید، گرفتاری
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
ENCOURAGINGLY
ENCRADLE
ENCRATITES
ENCRIMSON
ENCRINITE
ENCROACH
ENCROACH ON
ENCROACHINGLY
ENCROACHMENT
ENCRUST
ENCRUSTMENT
ENCRYPTION
ENCULTURATION
ENCUMBER
ENCUMBER WITH
ENCUMBRANCE
ENCUMBRANCER
ENCUMBRANCES
ENCYCLICAL
ENCYCLOPAEDIA
ENCYCLOPAEDIC
ENCYCLOPAEDICAL
ENCYCLOPAEDISM
ENCYCLOPAEDIST
ENCYCLOPEDIA
ENCYCLOPEDIA OF ACCOUNTING SYSTEMS
ENCYCLOPEDIC
ENCYCLOPEDIST
ENCYST
ENCYSTED
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید