دیکشنری
داستان آبیدیک
enow
na͡ʊ
فارسی
1
عمومی
::
بس، بسنده، انقدركه باید، كافی، باندازه، مقدار
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
ENORMOUSNESS
ENOSTOSIS
ENOUCE
ENOUGH
ENOUGH AND SOME TO SPARE
ENOUGH FOOLISHNESS
ENOUGH IS AS GOOD AS A FEAST
ENOUGH IS ENOUGH
ENOUGH SAID
ENOUGH TO GO ROUND
ENOUGH TO KEEP BODY AND SOUL TOGETHER
ENOUGH TO PLAGUE A SAINT
ENOUGH TO SINK A SHIP
ENOUNCE
ENOUNCEMENT
ENOW
ENOXAPARIN
ENPASSANT
ENPHYTOTIC
ENPLANE
ENQUIRE
ENQUIRY
ENQUIRY LANGUAGE
ENQUIRY SCREEN
ENQUIRY STATION
ENQUIRY UNIT
ENRAGE
ENRAGED
ENRAPT
ENRAPTURE
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید