دیکشنری
داستان آبیدیک
establisher
ɛstæblɪʃəɹ
فارسی
1
عمومی
::
برپاكننده، موسس، تاسیس كننده، بنیادنهنده، برق
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
ESSENTIAL PYROCLAST
ESSENTIAL SALTS
ESSENTIALISTS
ESSENTIALITY
ESSENTIALLY
ESSENTIALNESS
ESSENTIALS
ESSENTIALS OF INVESTMENTS
ESSNTIAL PROPERTIES
ESSOIN
ESTABLISH
ESTABLISH AS
ESTABLISH IN
ESTABLISHED
ESTABLISHED CHURCH
ESTABLISHER
ESTABLISHMENT
ESTACADE
ESTAFET
ESTAFETTE
ESTAMINET
ESTATE
ESTATE AGENT
ESTATE JEWELRY
ESTEEM
ESTEEM NEEDS
ESTHESIA
ESTHESIOMETER
ESTHESIS
ESTIMABLE
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید