دیکشنری
exacting
ɪgzæktɪŋ
فارسی
1
عمومی
::
سخت گیر، سنگین، سخت، تحمیلی
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
EX PRIME MINISTER
EX SITU TREATMENT
EX VIVO
EX VOTO
EXACERBATE
EXACERBATION
EXACT
EXACT BRAND
EXACT CARAT TOTAL WEIGHT
EXACT COPY
EXACT FROM
EXACT SCIENCES
EXACT SOLUTION
EXACT STYLE
EXACTABLE
EXACTING
EXACTION
EXACTITUDE
EXACTLY
EXACTNESS
EXACTOR
EXAGGERATE
EXAGGERATED
EXAGGERATED PRIDE
EXAGGERATED VALUE
EXAGGERATEDLY
EXAGGERATION
EXAGGERATIVE
EXAGGERATOR
EXAGGERATORY
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید