exacting

ɪgzæktɪŋ


فارسی

1 عمومی:: سخت‌ گیر، سنگین‌، سخت‌، تحمیلی‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code