دیکشنری
داستان آبیدیک
exanthem
ɪksænθəm
فارسی
1
عمومی
::
(exanthema) (طب) جوش، بثورات، جلدی، قوهباء
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
EXAMINABLE
EXAMINANT
EXAMINATION
EXAMINE
EXAMINE FOR
EXAMINE IN
EXAMINE ON
EXAMINEE
EXAMINER
EXAMINING MAGISTRATE
EXAMPLE
EXAMPLE IS BETTER TH
EXAMPLE IS BETTER THAN PRECEPT
EXANIMATE
EXANIMO
EXANTHEM
EXANTHEMA
EXARCH
EXARCHATE
EXASPERATE
EXASPERATED
EXASPERATINGLY
EXASPERATION
EXCACATION SITE
EXCALIBUR
EXCARNATION
EXCATHEARA
EXCATHEDRA
EXCAVATE
EXCAVATED
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید