fairly

fɛɹli


فارسی

1 عمومی:: بیط‌رفانه‌، بط‌ورمیانه‌، بموقع‌، بط‌ورروشن‌، منصفانه‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general:: adv. equitable: We should treat the people fairly. adv. satisfactory: She is a fairly good cook.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code