دیکشنری
داستان آبیدیک
firstborn
fɜstbɔɹn
فارسی
1
عمومی
::
نخست زاده، فرزند ارشد، ارشد
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
FIRST SEE THE LIGHT OF DAY
FIRST SERGEANT
FIRST SERVED FIRST COME
FIRST SIGHT
FIRST SOVEREIGN CREDIT RATING
FIRST STAGE TURBINE NOZZLE
FIRST STEP IS ALWAYS THE HARDEST
FIRST STRING
FIRST THING
FIRST THINGS FIRST
FIRST TIME DIRECTORS
FIRST TO DEFAULT BASKET PRODUCTS
FIRST TORSION FREQUENCY
FIRST WATER
FIRST WORD USER STAGE
FIRSTBORN
FIRSTEST WITH THE MOSTEST
FIRSTFRUITS
FIRSTHAND
FIRSTLING
FIRSTLY
FIRTH
FISC
FISCAL
FISCAL AUSTERITY
fiSCAL AUTHORITY
FISCAL CONSOLIDATION
FISCAL DEFICIT
FISCAL ENTITY
FISCAL PERIOD
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید