دیکشنری
داستان آبیدیک
flagrant
fle͡igɹənt
فارسی
1
عمومی
::
انگشت نما، وقیح، رسوا، اشكار، برملا، زشت
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
FLAGELLUM
FLAGEOLET
FLAGGINESS
FLAGGING
FLAGGING OUT
FLAGGY
FLAGITATE
FLAGITIOUS
FLAGITIOUSLY
FLAGITIOUSNESS
FLAGMAN
FLAGON
FLAGPOLE
FLAGRANCE
FLAGRANCY
FLAGRANT
FLAGRANTE DELICTO
FLAGRANTLY
FLAGS WERE THEIR ONL
FLAGSHIP
FLAGSTAFF
FLAGSTONE
FLAIL
FLAIR
FLAK
FLAKE
FLAKE AWAY
FLAKE DOWN
FLAKE OFF
FLAKE OFF OF
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید