دیکشنری
داستان آبیدیک
foregather
fɔɹgæðəɹ
فارسی
1
عمومی
::
جمع شدن، انجمن كردن، گردامدن، فراهم امدن
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
FORECLOSE
FORECLOSE ON
FORECLOSURE
FORECOURT
FOREDECK
FOREDKNOWLEGE
FOREDO
FOREDOOM
FOREFACE
FOREFATHER
FOREFEEL
FOREFEND
FOREFINGER
FOREFOOT
FOREFRONT
FOREGATHER
FOREGO
FOREGOER
FOREGOING
FOREGONE
FOREGONE CONCLUSION
FOREGONING
FOREGROUND
FOREGROUND PROCESSING
FOREGROUND PROGRAM
FOREHAND
FOREHAND WELDING
FOREHANDED
FOREHEAD
FOREHOOF
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید