دیکشنری
داستان آبیدیک
freuqently
fɹɔ͡ikəntli
فارسی
1
عمومی
::
بارها، غالبا، مكررا، زود زود، كرارا
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
FRET ABOUT
FRET NOT
FRET OVER
FRET SAW
FRETFUL
FRETFULLY
FRETFULNESS
FRETSAW
FRETTED BY MOTH
FRETTED BY RUST
FRETTING FATIGUE
FRETTING WEAR
FRETTY
FRETWORK
FREUDIAN
FREUQENTLY
FRIABILITY
FRIABLE
FRIAR
FRIAR BIRD
FRIARLY
FRIARS CHICKEN
FRIARS LANTERN
FRIARY
FRIBBLE
FRICANDEAU
FRICASSEE
FRICATIVE
FRICTION
FRICTION CLUTCH
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید