دیکشنری
داستان آبیدیک
glomerule
glɑməɹjul
فارسی
1
عمومی
::
گلومرول، خوشه متراكم از مویرگهای كوچك و بافت های
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
GLOBULOUS
GLOBY
GLOCALISATION
GLOCALISE
GLOCHIDIAL
GLOCHIDIATE
GLOCHIDIUM
GLOCKENSPIEL
GLOM
GLOM ON TO
GLOMERATE
GLOMERATION
GLOMERULAR FILTRATION
GLOMERULAR FILTRATION RATE
GLOMERULATE
GLOMERULE
GLOOM
GLOOMILY
GLOOMINESS
GLOOMING
GLOOMINGLY
GLOOMY
GLORIA
GLORIATION
GLORIFICATION
GLORIFIED
GLORIFIER
GLORIFY
GLORIOLE
GLORIOUS
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید