دیکشنری
gyratory
d͡ʒa͡iɹe͡itəɹi
فارسی
1
عمومی
::
چرخ زن، چرخی، گردگرد، گردنده
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
GYP OUT OF
GYPCRETE
GYPSEOUS
GYPSIFEROUS
GYPSOGRAPHY
GYPSOPHILA
GYPSUM
GYPSUM WALLBOARD
GYPSY
GYPSY MOTH
GYRAL
GYRANT
GYRATE
GYRATION
GYRATOR
GYRATORY
GYRATORY SEPARATORS
GYRE
GYRENE
GYRFALCON
GYRINGLY
GYROCOMPASS
GYROGRAPH
GYROIDAL
GYROMAGNETIC
GYROMANCY
GYROPLANE
GYROSCOPE
GYROSTABILIZER
GYROSTAT
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید