داستان آبیدیک

hasty


فارسی

1 عمومی:: بدموقع، عجولانه، ناپخته، شتاب زده

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: عجول‌، تند، زودرس‌، شتاب‌ زده‌، دست‌ پاچه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: adj. impetuous: They made a hasty decision.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code