داستان آبیدیک

hem


فارسی

1 عمومی:: پارچه لب‌برگشته

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: سبحاف‌ اهم‌ (صدایی‌ كه‌ برای‌ صاف‌ كردن‌ سینه‌ دراورند)

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun edge: The hem of her dress was ragged. verb repair by sewing: She will hem in the torn dress.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code