داستان آبیدیک

hustle

hʌsəl


فارسی

1 عمومی:: هل‌ دادن‌، تكان‌ دادن‌، بزور وادار كردن‌، فشار دادن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb to jostle or shove roughly: The crowd hustled her until she fell. noun unethical way of doing business: It looks like a hustle to me.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code