دیکشنری
داستان آبیدیک
inordinately
ɪnɔɹdənətli
فارسی
1
عمومی
::
بیشاز حد، بیاندازه
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INOFFICIOUS
INOMA
INONE
INOPERABLE
INOPERATIVE
INOPERCULATE
INOPINATE
INOPPORTUNE
INOPPORTUNELY
INOPPORTUNENESS
INOPPORTUNITY
INOPULENT
INORDER WALK TREE
INORDINACY
INORDINATE
INORDINATELY
INORDINATENESS
INORGANIC
INORGANIC CHEMISTRY
INORGANIC WASTE
INORGANIZATION
INORNATE
INOSCULATE
INOSCULATION
INOTROPIC
INOXIDIZE
INPATIENT
INPERATIVE
INPHASE
INPOUR
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید