دیکشنری
inseparably
ɪnspæɹəbli
فارسی
1
عمومی
::
بطور تجزیهن، بطور جدا نشدنی، چنانكهنتوانسوا كرد
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INSENSATE
INSENSIBILITY
INSENSIBLE
INSENSIBLE TO PITY
INSENSIBLE WATER LOSS
INSENSIBLY
INSENSITIVE
INSENSITIVENESS
INSENSITIVITY
INSENTIENCE
INSENTIENT
INSEPARABILITY
INSEPARABLE
INSEPARABLE PREPOSIT
INSEPARABLES
INSEPARABLY
INSEPARATE
INSERT
INSERT BETWEEN AND
INSERT IN
INSERTION
INSERTION ALGORITHM
INSERTION GAIN
INSERTION LOSS
INSERTION MUTATION
INSERTION POINT
INSERTION SEQUENCE
INSERTION SORT
INSERTION SWITCH
INSERTIONAL DOUBLE DUPLICATION
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید