داستان آبیدیک

interact


فارسی

1 عمومی:: فعل‌ و انفعال‌ داخلی‌ داشتن‌، متقابلا اثر كردن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: تعامل، اثر متقابل

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb have an effect on each other ADV. closely | directly PREP. with This hormone interacts closely with other hormones in the body. mix with other people ADV. well | socially PREP. with He interacts very well with other children.

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code