دیکشنری
intercolonial
ɪntəɹkəloniəl
فارسی
1
عمومی
::
معمول در میان مستعمرات
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INTERCHANGE MECHANISM
INTERCHANGE POINT
INTERCHANGE WITH
INTERCHANGEABILITY
INTERCHANGEABLE
INTERCHANGEABLE CORE CYLINDER
INTERCHANGEABLY
INTERCILILARY
INTERCIPIENT
INTERCITY BUS
INTERCITY, RURAL
INTERCLUDE
INTERCOLLEGIATE
INTERCOLLEGIATE ATHLETICS
INTERCOLLEGIATE SPORT SYSTEM
INTERCOLONIAL
INTERCOLUMNAR
INTERCOLUMNIATION
INTERCOM
INTERCOMMON
INTERCOMMUNICATE
INTERCOMMUNICATION
INTERCOMMUNICATION SYSTEM
INTERCOMMUNION
INTERCOMMUNITY
INTERCOMPANY LOANS
INTERCONNECT
INTERCONNECTED
INTERCONNECTEDNESS
INTERCONNECTION
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید