دیکشنری
داستان آبیدیک
intramural
ɪntɹəmjʊɹəl
فارسی
1
عمومی
::
درونی، داخلی، واقعدر اینسویدیوارها
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INTRACRANIAL
INTRACRANIAL HEMORRHAGE
INTRACTABILITY
INTRACTABLE
INTRACTABLY
INTRACTILE
INTRADERMAL
INTRADERMIC
INTRADOS
INTRALOGICAL
INTRALOGISTIC
INTRAMEDULLAR
INTRAMERCURIAL
INTRAMOLECULAR
INTRAMONTANE
INTRAMURAL
INTRAMUSCULAR
INTRAMUSCULAR INJECTION
INTRANASAL
INTRANATIONAL
INTRANET
INTRANSIGEANCE
INTRANSIGENCE
INTRANSIGENCY
INTRANSIGENT
INTRANSITIVE
INTRANSITIVE REALM
INTRANSITIVELY
INTRANT
INTRAOCULAR
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید