دیکشنری
داستان آبیدیک
investigator
ɪnvɛstəge͡itəɹ
فارسی
1
عمومی
::
بازجو، رسیدگیكننده، گماشتهرسیدگی، مامورتحقیق
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INVERTING TELESCOPE
INVEST
INVEST IN
INVEST TIME IN
INVEST WITH
INVESTED WITH POWER
INVESTEE
INVESTIGABLE
INVESTIGATE
INVESTIGATING
INVESTIGATION
INVESTIGATION AUTHORITY
INVESTIGATION OF TRUST
INVESTIGATIVE
INVESTIGATIVE LEADS
INVESTIGATOR
INVESTIGATORS
INVESTIGATORY
INVESTING ACTIVITIES
INVESTITURE
INVESTITURE OF A ROB
INVESTITURE WITH AN
INVESTMENT
INVESTMENT ADVISER
INVESTMENT ANALYSIS
INVESTMENT ANALYST
INVESTMENT ARBITRATION
INVESTMENT BANK
INVESTMENT BANKER
INVESTMENT BASED CROWDFUNDING
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید